ckodser



داشتم بلاگ مجید گروسی رو میخوندم یه پست داشت که میگفت دوباره دارم زیاد پست میزارم یعنی که احتمالا از دوستام دور شدم اینو من به شدت تو خودم حس میکنم یعنی مثل اینکه مقداره ثابتی روابط اجتماعی توم وجود داره که باید خالی شه و اگه نتونم رو دوستام خالیش کنم میام روی بلاگ میریزمش که شامل چس ناله و اینا میشه 

خلاصه این که پست نیزارم از نظر خودم خیلی خوبه و همش به خواطر دوست های جدیدیه که پیدا کردم

 بلاگ مجید هم اینه  magaroo.blog.ir بعد خیلی ادم خفنیه ولی خوب بلاگش با سبک من اداره میشه(چس ناله کنان پیش میره) 



الان یه چند وقتیه دنباله هدف و اینا میگردم خیلی وضع بدیه که ادم هیچ هدفی نداشته باشه منظورم از هدف هم گرفتن فلان نمره و اینا نیستا یکم کلی تر بعد برام جالبه که چجوری ملت بدون دونستن چیزی به این مهمی میگذرونن  البته فک کنم هر کی یه مدت بهش فک میکنه بعد بیخیال میشن حالا منم تو اون زمانم کاش هرچی زود تر  بیخیال بشم ولی فعلا الان یه سری گزینه هست که ممش بده اولیش اینه من هستم که یه مدت لذت ببرم از زندگی بعد بمیرم که این فاجعس گزینهی دوم کمک به مردم و  ایناس که که الان من فرضا هدف زندگیم بشه کمک به مردمی که هدفشون لذت بردن از زندگیه فقط ؟ اینم حالا با اینکه از قبلی بهتره ولی هنوز خیلی داقونه یکی دیگم هست که ادم خوبی و اینا باشی تهش بری بهشت لذت ببری :/ که خب اینم همون اولیه تویه یه قابه خوشکل تر خلاصه الان شما چرا نمیرید از پنجره بپرید پایین به خاطره ترس از مردن :() ؟؟ خلاصه به منم بگید دیگه چرا از پنجره نمیپرید پایین هدفتون چیه

اقا چن روز پیش با تیمور ملقب به سلطان رفته بودم بیرون سلطان یه دوست دختر داره شایدم قراره داشته باشه اسمش ستاره هست من با این ۲ تا رفته بودم بیرون الته فقط این ۲ تا نبودن دیگه علی و علیرضا و یه سری دیگم بودن (ک=میدونم که به درکتون) حالا سلطان رو ستاره که غیرت داره ولی من مث که این قظیه رو خیلی جدی نگرفته بودم هیچی حالا سلطان اصابش خراب شده منم که کلا از فراینده فیرتی شدن خیلییییی عشق میکنم ولی این سری دیگه خیلی جدیه مثل این که .

حالا این سلطان نمیاد اینو بگه چون فک کنم خودشم میدونه چرته ولی دیگه غیرتیو شده و کاریشم نمیشه کرد اینجا بود که وارد مشکلی شده بودم که تایپش ناشناخته بود یه جورایی انگار مشکلمون عمیق تره (عمیق شدن تو ابتذال مثلا چیزه جالبی نیستا این از اون مدله) ولی حالا که این جوری شده و این که تاحالا از این مدل مشکلا نداشتم خوشالم مثلا یه دوست دارم عرفان این کلا درگیره تو این مدل قضیه ها ۲۴ ساعته 

الان بعد این قدر شعوره دوستام  رو بیشد میدونم چون معمولا با یه **ننت و یه چن تا مشت تو یه گروه از دوستام مشکل حل میشه تو یه گروه دیگه هم اصولا مشکل ایگنور میشه و چن تا چرت میگن میخندیم و رد میشیم ولی حالا میترسم به این سمتی بریم که دیگه این جوری نباشه و خوب خیلی بده چون مدل مشکلاتش به معنای واقعیه کلمه مبتذله و عمیق شدن و درگیره ابتذال شدن که دیگه هیچ 

 


امروز اینترنت که قطع بود و دارم دیوانه میشم کاملا حس میکنم اگه همین جوری بمونه قابلیت خود کشی دارم 

ولی الاوکیل  اگه قراره قطغ شه حداقل کم کم قطع شه عادت کنیم این چه وضعیه اخه 

و اگه تا اخر هفته قطع بمونه مطمعنم دیوانه میشم و اهتمالا برم  گرافیتی بکشم و زندانو و این داستانا به طور جدی:))


از ساله پیش که یکی از دوستام ادرسه بلاگو پیدا کرده بود پستامو یه سریاشو  نمیزاشتم 

چراش که واضحه 

و زمانه منتشر شدنه پستارو میزاشتم ساله دیگه تا ارزشه اطلاعاتش کم بشه :))(مگه cie عه؟) 

حالا الان یه هو دیدم این خود سانسوریا چیه اینه بالاخره یکی از من های موجوده نباید سانسورش کرد ولی مشکل اینه که من های مختلفم مخاتب های مختلف داشتن مثلا منه توی خانواده با منه توی گروه دبیرستان با منه توی گروهه راهنمایی و منه توی گروه بچه های شمال(این یکی هر چه زود تر سر به نیست شه صلوات) و منه پشت لبتاب اینا هم مدلشون فرق داره هم ادمایی که میدیدنشون با فرق داشت و وقتی اینا قاطی میشن معمولا بد میشه (مثل الان:))

حالا کاری که میکردم این بود که اینا رو از هم جدا میردم مثلا با بچه های راهنمایی و دبیرستان رو سی میکردم جدا کنم (که البته الان که من نمیخام اونام از هم خوشششون نمیاد) بعد خانواده و دوستام رو هم جدا میردم (یه دلارام این وسط پرسه میزنه فقط که اونم هر سری پشمامش میریزه چون یه سری درمون منه خانواده میاد یه سری منه دوستایه دبیرستانم) ولی حالا میخام شل بگیرم و همهی من هارو متحد کنم :))) ولی به طرض جالبی هیچ دوگروه از گروه های بالا از هم خوششون نمیاد و نمیشه من هاموتست کنم ببینم یکی شده یانه

 


الان یه حسی تو ته دلم داره میگه این ادم ادم خوبی نیست این ادم قراره دهنتو سرویس کنه ولی هر چی نگا میکنی میبینی اصلا بد به نظر نمیاد و حتی به نظر نمیاد اگه بدونه ادم بدیه بتونه تهمل کنه .ولی اصن  بد ها میدونن  که بد هستند ؟ ممکنه ناخداگاهش ادم بدی باشه . ممکنه خودش ندونه و بزنه نابودم کنه . چون اگه خداگاه باشه حداقل احتمال میدم لحظهی اخر  نکنه ولی اگه ناخداباشه چی؟ممکنه دوباره مثل سریای پیش یه هو خل بشه و خودش نفمه اخه وقتی خل میشه بعدش اصلا حس نمیکنه انگار وقتی به خاطراتش فک میکنه منطق زمان اتفاق افتادنشون حکم فرماس نه ماله اون لحظش . اصن لعنت از این حس ششم و اعتماد زیادیی که بهش دارم .


خودمو سپردم به باد یعنی بدون چرخش خاسی جهت صاف رو انتخاب کردم مث بقیهی زندگیم نمیدونم شهامت چرخش ندارم یا به باده زندگی اعتماد دارم نمیدونم ولی میدونم دارم میرینمم به یه چیزی میدونم نمیتونم به حس ششمم اعتماد کنم از ترفی اگه به اون اعتمتد نکنم اینکه توی مردم چی میگزره رو با چی باید در بیارم؟؟خلاصه که حس ششمم رفته عقب نشسته و میگه ریدی مشتیییییی یکم صب کن تا ببینی هیج جامو نمیتونی بخوری وقتی یه چی میگم گوش کن


هیچ وقت نتونستم قبول کنم وقتی اپوزیسیون درست حسابی وجود نداره چه جوری میشه شروع به اعتراض و تلاش برای تغیر نظام کرد نتیجه واضحه از یک رندمه کامل بیرون میاد تا اینجاش اکیه یعنی قبول دارم هر گوهیی بیاد روی کار از الان نتیجهی جالب تری حاصل میشه ولیی مسئله اینه که این رندم زارت که نمیاد روی کار یک حضینهی وحشت ناکی(به نظر من) داره کلی کشت وکشتار هر دو طرف میزنن همدیگه رو تیکه پاره میکنن قطعا تو این شک ندارم این تحسن سکوت و اعتراضات معدنی هم میتونن برن شون ر بدن انقلاب با کشتن ایجاد میشه با قتل و تخریب حالا یعنی چیی یعنی نتیجه میشه یه رندم منهای یه مقداره ثابتی که این رو شک دارم بهتر باشه در واقع بین این ٢ حالت که حالت الانه و حالت دولت رندم جدید + کلی مرگ و میر بین این ٢ تا به نظرم نمیصرفه تغییر و اما باید به این هم توجه کنین که این حکومت مث شاه نیست که پاشه بره و ارتش بیاد سمته مردم اینجا جنگهه مردم در برابر حکومت این قدر باید بکشن که یکیشون کم بیاره کم اورن نظام الان هم به نظرم تموم شدنشونه 

یه داستانی هم هست که بابام از محقق نقل میکنه محقق توی هند بوده یه دست فروشی کناره خیابون یه شیرنی‌ای میفروخته و کلییی مگس روش نشسته بودن با یه دستمالی هم عرقه گردنشو خوش میکرده میره بهش میگه با این دستمالت این مگسا رو بپرون خوب بهش میگه اینا اون قدی که میتونستن خوردن اینا برن یه سری گوشنه میان

 

خلاصه که فرق من با شاهین همینه اون چیزایی دیده که میگه رندمه با اون حضینش از وضعه الان بهتره و من مخالفمم

 

 


یه موقعی داشتم با ریحانه در مورد رابطهی یه طرفه حرف میزدم البته بحث کلا میگفت بده ولی همون جا یه لیست از ادما نوشتم که این مدلی شرو کنم رابطه رو و خلاصه بعده یه بحث در مورد بدی های رابطه های یه طرفه رفتم یه دونشو استارت زدم =)) و برنامه دارم یه سری دیگشم استارت بزنم تازه 

و با همهی این ها ولی یه فرقی هست بین کاره من و اون صحبته این که بدم نمیاد میشه گفت یه جورایی از این وضع یعنی میدونم اگه یه سال هم پیام ندم پیامی قرار نیست بیاد (مثله ۲ ساله پیش =))‌.  ) ولی خوب اکیم یه جوری انگار وقتی شروعش میکنم میدونم چی میخام ازش در واقع میدونم ازش چیزه خاصی نمیخام =))

 

شاد باشیدد

 


هر شب تصمیم میگیرم ار فردا دیگه ادم میشم و صب ۸ پا میشم ورزش میکنم 

بعد چیی میشهه ۱.۵ میخابم فرداش ۱۰ پامیشم میگن بدو صبحونه بخور میزو جم نکردیم برا تو پنیرا خرای میشن

میرم صبحونه میخورم بعد دیگه که نمیشه ورزش کرد صب میکنم تا نیم ساعت اینا برن پایین تو این تیم ساعت یه کاری رو شروغ میکنم تا ناهار مشقولم بعد دوباره این چرخه تکرار میشه

و این جوری شده مه ۲ روزه هز کاری میکنم نمیشه 

 

پ.ن

این که عنوان به متن نمیخوره برا اینه که قرار نبود متن این باشه ولی دیگه نخاستم بهش دست بزنم 

 


اول که عیدتوننن مبارک 

دوم اینکه حالا که میفهمم توی این شرایط چههه قدر بازدهم میتونه بالا باشه ارزو میکنم کاش هیچ دانشگاهی وجود نداشت 

نه این که شرایط الان خوب باشه ها .نه .ولی اون تیکهی دانشگاه نرفتنش عالیه تیکه های بدش فراغ یار هست و همین دیگه یعنی بهینش این بود که همه صبح پاشن برن کتاب خونهی فنی یه بالای دانشگاه تهران همه چیم داره خدارو شکر هم میشه درس خوند هم الافی هم فساد اصلا عالیه 

 

تو این شرایط اولین کتابم رو بلاخره بعد مدت ها تموم کردم این چند وقت هی کتاب شروع میکردم سرییییی ولش میکردم و حتی حس میکردم که یادم میره ولی امروز توی این کتابم دنباله یه چیزی میگشتم رفتم به فهرست و وای با خوندن هر کدوم از اون اسما کل فصل رو که انگار یادم رفته بود میومد جلوی چشمم خلاصه که حافظم یه سری لینک لیست داره که ادرس سرشونو میندازه دور و دیگه دست رسی بهشون ندارم =)) 

اینو که فهمیدم یاده یه چیزی افتادم قبل مرحله ۲ میومدم راه های مختلف رو یه جا مینوشتم یه همچین لیستی بود

لانه

استقرا

.

.

.

 

حالا که فکر میکنم سره اون لینک لیستا رو ریخته بودم توی یه لیست دیگه و برا همین بود خیلی احمقانه بود 

حالا حس میکنم این لیستام کمن میخام همه چیرووو لیست کنم بره

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

مجله مهتاب مجله تجهیزات دیجیتالی دنیای از خوشمزه ها Kathleen آموزشگاه زبان شکوه انقلاب بابل جانبی موبایل و تکنولوژی مداد رنگی افسران جنگ نرم اتساین فروشگاه تجهیزات توزین و تجهیزات آشپزخانه صنعتی آل اسکیل